سلام .ازروزی ف اس دادکنارمیکشم حالم بدجوربهم ریخته بود.زورکی میخندیدم .یه جوری حواسموپرت میکردم تایادم بره
دیروزمهمون داشتیم .داشتیم فیلم میدیدیم که یهویادش افتادم .خیلی دلم براش تنگ شد....
نمیدونم چرا ..خیلی دلم هواشوکرده بود.چشاموبستمویادش افتادم ...همش توفکرش بودم .
تاچشاموبازکردموگوشیموچک کردم .دیدم بهم اس داده ...
خیلی حس قشنگی بود.درست وقتی دلم براش تنگ میشه بهم اس میده حتی اگه قهرباشیم ...
_سلام دخترعموخوبی کاری داشتی ؟
یه چندتااس بهش دادم .دوباره بحث دوباره دعوادوباره باقرباقرباقر.
ازش پرسیدم ازکی دوسم داشتی گفت ازوقتی دیدمت .خیلی وقت پیش ..
گفتم الان فراموشم کردی گفت مگه به همین راحتیه .توولی میدونم راحت اینکارومیکنی و(ازاین حرفای چرتش )
خلاصه بازم بحث کردیم .بهش گفتم خودت گفتی ولش کن حالاکه ولش کردم اومدی اینجوریی میگی چه دنیایی شده ...
میگه نه من اصلانگفتم نه واسه تواینکاروکردم نه باقر.ینی میخواستم خفه اش کنم ...همه چی یادش میادغیراون شب ..کثافت
حوصله نداشتم بهش توضیح بدم .یه کلام گفتم :
ببین یه چیزی میگم خوب توگوشات فروکن :اگه من ب رودوست داشتم الان نگاتم نمیکردم چه برسه به اینکه بهت اس بدم ........خداحافظ
حالاآقاعصبانی شد .چنان اسی دادکه بخدااصلاهنگیدم ....
داره میگه ازحرفات مشخصه خیلی مغروری هنوزچندماه نشده ازدلت رفته چندماه بعدازیکی دیگه خوشت میاد .خانوم مغرور.بروبه سلامت انتظاربیشتری هم نمیشه ازت داشت ...
اون لحظه من عصبانی ترین دختردنیابودم .خیلی جلوخودموگرفتم که بهش فوش ندم خیلی ...
بخدامیخواستم یه مشت بارش کنم .الانم یادم میادجوش میارم فقط..اون درموردمن چی فکرکرده بیشعور؟
بهش اس دادم تودرموردمن چی فکرکردی که اینجوری میگی ؟اتفاقامغرورتویی اینقدشکاکی که بخاطریه چیزکوچیک شک میکنی ونمیشه بهت اعتمادکرد
اگه مردزندگی بودی حرفموباورمیکردی .بروهرکاری دلت میخوادبکن (دوست داشتم بنویسم این اخلاقتم عوض کن)
بعدش اس داده نه فهمیدم چجورشوهری میخوای منم اونی نیستم که دنبالشی .این رفتارتم عوض کن (همون چیزیم که میخواستم بش بگم)
اگه الان مغروربودم درمقابل اون حرفایی که اون شب بهم زدی تحمل نمیکردم ویه چیزی بهت میگفتم .(چه ربطی داره لامصب )
به چهرت اصلانمیخوره چنین رفتاری داشته باشی (مگه من چی گفتم؟)ناراحتت کردم تابفهمی حرف بی ربط زدن چقدآدموناراحت میکنه (من حرف بی ربط میزنم یاتو)
دیگه ازهمون موقع باخودم عهدبستم که دیگه جوابشوندم .اینقدهردومون عصبانی بودیم ...تاالانم اس نداده .ینی تااین حداعصابش خورده.
تااین حدمغروره .تااین حدحرف بی ربط بهم زدیم وهموناراحت کردیم..........
من خیلی ناراحت شدم وهستم .میخواستم گریه کنم اماجلوخودموگرفتم .راست میگه شایداون چیزی نیست که من دنبالشم .
فقط یه چیز:نمیخوام برگرده پیشم .نمیخوام بگه دوسم داره.نمیخوام داشته باشمش .
فقط چرادرموردمن اینجوری فکرمیکنه ؟چرافکرمیکنه همچین دختری ام ؟مگه من چی گفتم ؟ها؟چرا ؟آخه چرا؟
به خواهرش زنگ زدم .گفت همش باهاش حرف زدم .بااینکه بهت اس نمیده اماهرروزسراغتومیگیره .منم بهش گفتم یه اتفاقی افتاده که توازب متنفری
اون گفته چی منم گفتم حالایه کاری بعدش ف هم یه مشت به ب فوش داده که این دایی ماگاوه وعقل نداره و.....
فروغ میگفت هرروزباهاش حرف میزنم .اون حالاداره راه میادوباورش میشه .
میگفت ب هم خیلی سراغت میگیره منم بهش گفتم باهام قهری ودیگه نمیزنگی اونم گفته مگه چیکارش کردی که ناراحت شده ؟
میگفت گفته براش گوشی بخری .گفتم چه پررو!گفت اره خیلی پررویه .فروغ میگفت حالاباهاش حرف میزنم میگم که دیگه ناراحتت نکنه.
هییییییییی !خیلی خسته شدم .دیگه نمیخوام هیچ کس توزندگیم باشه .الان فقط یه چیزمیخوام .
میخوام یه کاری کنم فرج پشیمون شه وازم معذرت خواهی کنه .میخوام واسه بدست آوردنم التماس کنه .دیگه خیلی بهش رودادم
بهم کمک کنیدتوروخدا.اول خدابعدم شما.میخوام به پام بیفته.چیکارکنم ؟یکی بهم بگه من تنهایی عقلم قدنمیده .
چیکارکنم ؟به فروغ میگم نمیخوام منتشوبکشی .فقط بگواخلاقتوعوض کن.دلم میخواست بهش بگم دهنت ببندوگورشو...
عوضی ...نشونت میدم
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0